بی اختیار تو رویا دنباله تو میگردم ...

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست

بی اختیار تو رویا دنباله تو میگردم ...

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست

خلاص شدیم...

الان که دارم می نویسم دلم پر از هزار حرف نا گفتست در تراس بازه و صدای بارون اجازه نمیده صدای موزیکی که گذاشتمو بشنوم خیلی قشنگه بهتر از این نمیشه واسم

وقتی بارون میزنه شاخه ها میشکنه دل تنها چرا تو مثل گنجیشکا پریشون نمیشی منو می بینیو حیرون نمیشی

همه چیز خوبه درسمودارم با آرامش می خونم .راستی خواستگارا هم زنگ زدن بعد از اینکه مامان چند روزی وقت گرفت که با من حرف بزنه و اونا دوباره تماس بگیرن. راجبه طرف پرسید ازم اونم بعد از ۲ماه ! اخه من با خونسردی گفتم هر تصمیمی بگیرید من تابع شمام به قول مامان اون همه اصرار برای اون و حالا این همه بی تفاوتی...گفتم چیزی نپرس عزیزم شما که باید خوشحال باشید درست همون اتفاقی افتادکه...حرفمو قطع کردم و اون شروع کرد این پسر اینجوریه اون جوریه...اصلا نفهمیدم چی میگه گفتم باشه باشه و بعد از تعریفات رفت بیرون... 

فقط فهمیدم مامان پسره شنبه تماس می گیره

شنبه: تلفن زنگ می خورد ولی کسی خونه نبود منم بر نداشتم...چند بار که زنگ خورد مامان کلید انداخت درو باز کرد با فریاد گفت نمیشنوی داره زنگ می خوره منم که می دونستم کیه گفتم نه آخه کرم! مامان بهشون گفت که شرایط شما به دخترم نمی خوره و طرف با کلی دل خوری که ندیده دخترتون قبول نداره قطع کرد!!! شوکه شدم مامان چی گفتی؟؟؟؟؟؟ ایییییییول

کنکورمو بدم میرم کیش با داداشم اینا شاید بمونم 1 ماهی جشنوارم هست کلی خوش میگذره.داریم اونجا یه تجارت اساسی می کنیم

اون هفته باید برم با سمیرا (دوستم )نمایشگاه کتاب کلی خرید داریم بن تخفیف قلم چی دارم باید کتابای زردشو بزنم

دل نوشته:..شدیدن منتظر سامیارم اللهی قربونش برم نی نی منه۲ماه وتقربآ۲۰ روز

یواشکی نوشت:

عیب کار اینجاست که من آنچه،هستم را با آنچه باید باشم اشتباه می کنم.خیال میکنم آنچه باید باشم،هستم،در حالیکه آنچه هستم نباید باشم

من و تو...

دوباره دل منو یاد توو گریه ی عاشق

دوباره اسم توو غم منو عمر دقایق

دوباره عکس توو جونه منوو گل شقایق گل شقایق

دوباره یه عاشقی با تنهایش تویه یه قایق

دوباره دیدن تو آرزومو تو این دقایق

دوباره گریه ی عاشق

توای که می گفتی همیشه پیشم می مونی

توای که می گفتی واسه دله من می خوانی

توای که می گفتی فقط واسه من می مونی

چی شد اون همه عشق حالا تنها شدیدم دیدی ما بی کسیم تویه این آدما من و تو من و تو

اندر احوالات ما: یکشنبه به نامزدی مشرف شدیم البته هتلی که رفتیم منفی 3 ستاره بود فکر کنم ولی در کل خوش گذشت ما هم طبق معمول رفتیم یه میک آپ اساسی انجام دادیم ولباسی که پدرم برام خریده بودو به تن کردیم البته از لباسم نگفته بودم یه کت و دامن سبز یشمی بود چه رنگی بودخلاصه یه رنگ سبز خاصی بود بله داشتم می گفتم لباسو پوشیدم و پدرم اومده بود دنبالم منم که همش به دونباله پنهان کردن رخسارم از پدرم بودم که زیاد متوجه تغیرات اساسی بنده نشه ولی دریغ از اینکه شدیداً به عینک آفتابی نیاز داشتم چون روشن فکریه پدر داشت چشممو می زد دیگه البته اینا همش بدلیل انتخاب لباسم بود که بر عکس همیشه این بار لباس پوشیده گرفته بودم وپدرم راضی تراز همیشه اونجام یه سری اتفاقهای جالب اوفتاد البته که وقت تعریف کردنش نیست فقط اونجا یه نفر تلفن منزل رو از عمه جان خواست و ایشونم بی اجازه ما عنایت فرمودن و دادن...دیروزم یه سری سوال و جواب از مامان شدیم و ما فرمودیم که دیگه فرقی برامون هیچ چیزی نداره و دوغ و دوشاب در نظرمان یکسان جلوه می کنه...

یواشکی نوشت: چه گیری کردیم ما به خدا اصلاً حوصله ندارم به خاطر همین به مامان گفتم برام فرقی نمیکنه جداً برام دیگه هیچ چیزی فرق نمی کنه خدمو سپردم به خدا هرچی می خواد بشه بزار بشه البته کلی نگران شدن از این حرفم چون بی تفاوتی من نسبت به این موضوع واسه اونا که هیچ واسه خودمم عجیبهبابا هم به شدت بهم نزدیک شده و میگه تا خودش هست می خواد از جانبه منم خیالش راحت بشه و خوشبختی منو ببنه به قول خودش آروم بگیره 

منم گفتم چشم هرچی که شما بگید 

هیچ کسی روی این کره خاکی منو نفهمید فقط همینو می توانم بگم 

می خوام کانکت بشم مدمم صدا میده که شماره بگیره یادم رفته چجوری صداش قطع میشه اگه یکی از دوستان لطف بکنه ممنون میشم

بی خوابی...

تو نیستی و شب اومده بدون توحالم بده دوباره به سرم زده بی خوابی

بیا ببین شکستمو کاشکی بگیری دستمو گرفته جونه خستمو بی تابی

نبودنت مصیبته یه ترسه بی نهایته منو گرفته وحشت تنهایی

آشفتگیه تو صدام کاش خودتو بزاری جام فقط همین مونده برام رسوایی

زجری که بی تو میکشم کشندست مثل خوره تو جونه لحضه هامه

رفتنت از پیشه من مثل یه انتقامه

یه عالمه فکرو خیال منفی نبودنت سوژه ترسیدنه

این که نشد زندگی مرگو به چشم دیدنه

میون تاریکی این لحضه ها من تویه دنیا خودم اسیرم با غصه رفتنت تا حد مرگ میرم

دوباره قلبو می بوره تیزیه ترسو دلهوره

دوباره غصه می خوره این عاشق

ای روزگار شرم آوره لحضه به لحضه بدتره

بی تو به سختی میگذره با هق هق تو نیستی و شب اومده بدون توحالم بده دوباره به سرم زده بی خوابی

بیا ببین شکستمو کاشکی بگیری دستمو گرفته جونه خستمو بی تابی

نبودنت مصیبته یه ترسه بی نهایته منو گرفته وحشت تنهایی

آشفتگیه تو صدام کاش خودتو بزاری جام فقط همین مونده برام رسوایی...

دیروز کنکور آزمایشیمو بد دادم نسبت به بار قبل البته حقم همینه هرچی به سرم بیاد حقمه

آدمی که از همه رودرباسی داشته باشه همین میشه دیگه 5شنبه تا ساعت 3 شب به خاطر مهمون بیدار بودن6 صبحم بیدار شدن همین میشه دیگه هر آدمی که باشه تمرکزش از دست میره راستش اگرم برم بخوابم صداها آزارم میده مگه بهمین راحتی خوابم میره... اشکالی ندارها انشاالله خدا کمکم میکنه اگر اون کمکم نکنه فاتحم خوندست

راستی لباسم خریدم واسه مهمونیه فردا مگه میشه لباس نخرم من واسه مهمونیییییییییی سرمو بهمین چیزا گرم کردم که سردیه روزامو حس نکنم بی خیال... نامزدیم گ ر ا ن د هتل هستش چقدم دوررررر

برام دعا کنید فکر کنم زندگیمو به یه نخ نامریی بستمش محکمه ولی با چشم دیده نمیشه...مهم اینکه محکمه به اینشم راضیم...مرسی خدای من

یواشکی نوشت: دلم براش فکر کنم تنگ شده چقدر خوبه که اینجا رو بلد نیست که بیاد اگرم بلد بود نمی آمد کاش بارو بندیلشم از تو یه خوابم هم جمع می کرد اینجوری به آرزوش می رسید که مثل خودش راحت فراموشش کنم ...