بی اختیار تو رویا دنباله تو میگردم ...

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست

بی اختیار تو رویا دنباله تو میگردم ...

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست

به خاطره تو ...

ای خالق هر قصه ی من این من واین تو

بر سازه دلم زخمه بزن این من واین تو

هر لحضه جدا از تو برام ماهی وسالی

با هر نفسم داد میزنم جای تو خالی

منم عاشق انتظار کشیدت

به خاطره تو از همه بریدم تنها تورو دیدم

تو اون ابربلندی که دستات شفای شوره زاره

تو اون صاحب نوری که هر گل به تو سجده میاره

تو فصل سبز عشقی که که هر گل بهارو از تو داره

اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره

منم عاشق انتظار کشیدت

به خاطره تو از همه بریدم تنها تورو دیدم

تو آخرین کلامی که شاعر تو هر غزل میاره

بدونه تو خداهم تو شعراش دیگه غزل نداره

بمون که شوکت عشق بمونه که قصه گوی عشقی

نگو که حرمت عشق شکسته تو آبروی عشقی

منم عاشق انتظار کشیدت  

به خاطره تو از همه بریدم تنها تورو دیدم

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:45

تو فصل سبز عشقی که که هر گل بهارو از تو داره

اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد